فریاد زیر آب

خاطرات خیس

فریاد زیر آب

خاطرات خیس

 
کاش می شد یکبار هم که شده تو حرف بزنی، یا فقط یک بار بگویی چرا؟
مگر خودت قلبم را برای دوست داشتنش نیافریده ای؟ مگر خودت نخواستی که با همین پاهای خسته کویر های انتظار را طی کنم؟
پس حالا بگو... بگو که چرا همه جاده ها را بسته ای؟ بگو چرا پاهایم را از من گرفته ای؟
بگو چرا اینجا بوی مرگ می دهد؟
بگو که خواب می بینم، بگو که او هنوز هم هست، بگو که اشتباه می کنم...
خدایا حرف بزن، بگو که اینها همه اش خواب مرگ است، بگو که من بیدار می شوم...
خدایا حرف بزن، خدایا به صدایم گوش کن، من خسته ام...
 
نظرات 2 + ارسال نظر
دیانا چهارشنبه 12 مرداد 1384 ساعت 04:14 ب.ظ http://justkhodam.blogsky.com

سلام
صداش کن حتما صداتو میشنوه

بد نیست بیا ضرر نداره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد